ماه محرم

امسال اولین محرمی بود که تو این دنیا بودی. اولین جمه ماه محرم همایش شیرخواران توی مصلای امام خمینی بود. من و  مامانی وزنعمو آرزو جون تصمیم گرفتیم تو و مرسانارو ببریم اونجا صبح زود رفتیم توی خوابالوهم همش خواب بودی از تو ماشین تا اونجا که آخراش به زور بیدارت کردیم.

خیلی مراسم خوبی بود خیلی خوش گذشت. همه هم  عاشق تو شده بودن یه عالمه ازت عکس گرفتن تازه اخبار ساعت ١٠ کانل سه هم نشونت داد برات ضبط کردم بزرگ شدی ببینی.

یه اتفاق بدم افتاد وقتی داشتیم برمی گشتیم دیدم کاپشنت نیست یعنی از دستم افتاده بود و من نفهمیدم اینقده ناراحت شدم بعد وقتی اومدم گفتم مامانی رفت دنبالش بگرده من گفتم آخه تو این شلوغی که پیدا نمیشه آخه بالا ٢٠٠٠ نفر جمعیت بود بعد با خاله مرسانا رفتیم تورو گشتیم اول رفتیم ستاد گمشده ها نبود بعد رفتیم داخل مسجد یهو دیدیم یه چیزی یه گوشه افتاده باورم نمی شد پیداش کردم

از قدیم راست گفتنو مال حلال هیچ وقت گم نمی شه

اینم یه سری از عکسای اون روزت

اینجا وقتی که گهواره حضرت علی اصغرو اوردن مامانی برده بودت جلو منم با زور می خواستم یه عکس ازت بندازم ولی نشد

وقتی امیر ارسلان خسته شده بود و رو پای مامانی خوابیده بود

امیر ارسلان و مرسانا

اینم روز عاشورا وقتی امیر ارسلان حاضر شده بود

اینم وقتی پسرم برای امام حسین مشکی پوشیده با بابایی و باباجون عکس انداخته

اینم وقتی که خیلی گشنت شده بود

فک کنمداشتی می گفتی:هوووووووووووووم قیمه امام حسین که می گن اینه عجب حالی میده