امیرارسلانامیرارسلان، تا این لحظه: 11 سال و 24 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما امیرارسلان

نوروز 1394

يه سال ديگه از سالاهي زيباي خدا رقم خورد من هر سال در كنار پسرم و همسرم فكر ميكنم از سال پيش خوشبخت ترم اميدوارم امسال سال خوبي برا همه مخصوصا دوستامون باشه اينم هفت سين كوچولوي ما بريم ادامه مطلب........ امسال ما سال تحويل مشهد بوديم و خيلي بهمون خوش گذشت خيلي سعي كردم پسر نازمو برا سال تحويل بيدار نگه دارم ولي پسري خوابش ميومد امير ارسلان و امير علي يا به قول خودش علي ملي كه حسابي با هم دوس شده بودن اينم امير ارسلان مرسانا در حال تماشاي دايي جون كه سوار بوفالو شده فقط تورو خدا قيافه هاشونو تشويق با هيجان اميرارسلان و باز هم احساساتي شدن اين دو تا وروجك ...
23 ارديبهشت 1394

سفر به ابیانه

این ماه با ذوستای خوبمون سفر یه روزه به روستای ابیانه رو داشتیم با اینکه زمان کمی اونجا بودیم ولی خیلی خوووش گذشت . ما با کلی خاطرات خوب برگشتیم یه سری عکس از این مسافرتمون بقیه عکسای قشنگمون توادامه مطلبه یادتووون نره هاااااا     من که خودم عاشق این عکس آخریم ...
23 اسفند 1393

يه شمال ديگه

اين ماه با دوستاي گلمون يه مسافرت رفتيم كه خيلللللي خوش گذشت بريم ادامه مطلب... من و پسر گلم پسر كچل با مزه ي من پدر و پسر اينم خاله سماس يا به قول امير اسلان اما كه خيلي دوسش داره يه عكس دسته جمعي قشنگ اينم خاله منا كه تو اين سفر خيلي به من كمك كردشو ازت نگهداري ميكرد جوووون بلال ...
8 آذر 1393

مسافرت شمال

   میدونم میدونم میدونم ....... من تسلیمم ....... میدونم که خیلی ها شاکین از دیر آپ کردن وبلاگ امیرارسلان ......... ولی باور کنید بی تقصیرم .......... سرم خیلی شلوغه .......... حالا اومدم با کلی عکس از گل پسری     ما تو ماه پیش مسافرت به شمالو داشتیم با اینکه امیرارسلان عاشق آبه نمی دونم چرا از دریا می ترسید ولی عاشق شن بازی بود   حالا بریم سرغ عکسای شمالمون   بریم ادامه مطلب     عکس مادر پسری اولین واکنش امیر ارسلان با دریا دوست خوشگلی که امیرارسلان پیدا کرده بود این دیگه نهایت جایی بود که واسه 1 دقیقه بابابا رفت...
15 مرداد 1393

تعطیلات نوروزی(سفر به شمال و مشهد)

٣ فرودین راهی شمال شدیم خیلی روزهای خوب و پرماجرایی داشتیم روزاها میرفتیم بیرون می گشتیم شبهاهم همش بازی و خنده و.... خلاصه خیلی تعطیلات خوبی داشتیم  تا ٩ فروردین که باید برای عروسی اسما جون به مشهد می رفتیم باباجونم برای راحتی ما از همون جا بلیط گرفت که بی دردسر بریم ولی از شانس بد ما هواپیما کلی تاخیر داشت و ما تو فرود گاه نوشهر کلی اذیت شدیم طفلی امیر ارسلانم خیلی اذیت شد از وقتی هم رسیدیم مشهد همش گریه می کرد ما هم مجبور شدیم ببریمش دکتر و سونوگرافی و.... ولی دکترا می گفتن چیزیش نیست خلاصه از عروسی که هیچی نفهمیدیم توقتی برگشتیم تهران امیرارسلان ساکت ساکت شد الهی بمیرم پسرم از مسافرت خسته شده بوده ازت معذرت می خو...
16 فروردين 1393

سفر به مشهد

این هفته امیر ارسلان اولین سفرش به مشهد خونه مادرجان اینارو داشت و ما برای رفتن به عروسی یاسرجان اینا راهی مشهد شدیم...    رفتنی من نگرانت بودم که خسته نشی واذیت نشی چون اولین بارت بود سوار هواپیما می شدی من همیشه دیده بودم بچه ها تو هواپیما همش گریه میکنن ولی خدارو شکر تو اصلا اذیت نکردی تازه کلی هم شارژ بودی همه ی مهماندارا عاشقت شده بودنو باهات حرف می زدنو تو همش براشون می خندی . وقتی رسیدیم عمه ذری اینا زنعمو ناهیدینا  کلی زحمت کشیده بودن منتظر ما بودن.  کلا تو این مسافرت اینقده شیطون شده بودی توی خوابالو تا ساعت ٢ شب با ما بیدار میموندی     قربونت برم که عاشق این هس...
16 آذر 1392

مسافرت کاشان

٥مهر ما عروسی دعوت شدیم کاشان باباجون کار داشت نتونست بیاد  ولی ما با مامانی اینا رفتیم.... انم چندتا عکس از عروسی که تو مثل مرد کوچولو ها شده بودیو مرسانا هم مثل عروسک اینم عکستون با ننه اینم عکست با بابایی اینم عکست با من... وقتی داشتیم میرفتیم تو تو ماشین خیلی شارژ بودی برای اولین بار ددددد می گفتی تو راه تو قم وایسادیم رفتیم سر خاک بابابزرگ بابایی    وقتی داشتی با مرسانا سر قمقمه دعوا می کردی   شبم که رفتیم عروسی فرداشتم رفتیم باغ انار حاج محمد خییییییییییییییییییلی خوش گذشت ولی اگه بابا جونم بود خیلی بیشتر خوش می گذشت خیلی جاش خالی بود...
16 آذر 1392