امیرارسلانامیرارسلان، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما امیرارسلان

سفر به مشهد

این هفته امیر ارسلان اولین سفرش به مشهد خونه مادرجان اینارو داشت و ما برای رفتن به عروسی یاسرجان اینا راهی مشهد شدیم...    رفتنی من نگرانت بودم که خسته نشی واذیت نشی چون اولین بارت بود سوار هواپیما می شدی من همیشه دیده بودم بچه ها تو هواپیما همش گریه میکنن ولی خدارو شکر تو اصلا اذیت نکردی تازه کلی هم شارژ بودی همه ی مهماندارا عاشقت شده بودنو باهات حرف می زدنو تو همش براشون می خندی . وقتی رسیدیم عمه ذری اینا زنعمو ناهیدینا  کلی زحمت کشیده بودن منتظر ما بودن.  کلا تو این مسافرت اینقده شیطون شده بودی توی خوابالو تا ساعت ٢ شب با ما بیدار میموندی     قربونت برم که عاشق این هس...
16 آذر 1392

مرواریدت مبارک

پسرم همین الان یعنی22 مهر ساعت 11.30 وقتی داشتم بهت آب میدادم بابایی متوجه شد  صدای سق سق از لیوان میاد. بعدش دیدیم بله دندون قشنگت زده بیرون مبااااااااااااااااااااااارکت باشه نفسم.  پس فردا داریم میریم مشهد وقتی برگشتیم  یه مهمونی قشنگ برات می گیرم ...
16 آذر 1392

دندونی مرسانا

اینقدر توی اون روز شما ٢تا بداخلاق بودید هیچی عکس ازتون نداریم  اولش که رفتیم آتلیه اینقدر گریه کردین عکساتون همه خراب شد بعد رفتیم خونه عمواینا یه مهمونی خودمونی بود اینحا وقتی کیک اومد تو مرسانا می خواستید بپرید توش ...
16 آذر 1392

واکسن شش ماهگی

امروز یعنی ٢٠ مهر تورو با مرسانا بردیم دکتر بهتون واکسن زدیم وااااااااای نمی دونی که چیکار کردی آبرومونوبردی درست نیم ساعت تو مطب دکتر داشتی جیغ می زدی و گریه میکردی ولی مرسانا یه اه هم   نگف آقا دکترهم گفت ملومه اون خانومه پسرشما هم نازک نارنجیه کپلوی من وزنتم 9500بود قدتم74 سانتی متر تا شب خوب بودیا ولی شب تا صبح تب کردی همش بیدار بودی منم همش بالا سرت نشسته بودمو نگات می کردمو هی تبتو اندازه می گرفتم. تا حالا هیچ کدوم از واکسنا اینقدر بی حالت نکرده بود کلی هم جاش درد میکرد آخه هر سری پاهاتو تکون می دادی کلی گریه می کردی قربونت بره مامان بی حالیتو نبینم... اینم وقتیکه از دکتر برگشتیم رفتیم خونه شهین خانومینا ...
16 آذر 1392