امیرارسلانامیرارسلان، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما امیرارسلان

سفر به مشهد

1392/9/16 12:15
نویسنده : مامان شهلا
838 بازدید
اشتراک گذاری

این هفته امیر ارسلان اولین سفرش به مشهد خونه مادرجان اینارو داشت و ما برای رفتن به عروسی یاسرجان اینا راهی مشهد شدیم...

niniweblog.com

 

 رفتنی من نگرانت بودم که خسته نشی واذیت نشی چون اولین بارت بود سوار هواپیما می شدی من همیشه دیده بودم بچه ها تو هواپیما همش گریه میکنن ولی خدارو شکر تو اصلا اذیت نکردی تازه کلی هم شارژ بودی همه ی مهماندارا عاشقت شده بودنو باهات حرف می زدنو تو همش براشون می خندی . وقتی رسیدیم عمه ذری اینا زنعمو ناهیدینا  کلی زحمت کشیده بودن منتظر ما بودن.

 کلا تو این مسافرت اینقده شیطون شده بودی توی خوابالو تا ساعت ٢ شب با ما بیدار میموندی

niniweblog.com

 

 

قربونت برم که عاشق این هستی که دور و برت شلوغ باشه و باهات بازی بشه.

niniweblog.com

 

٦روز اونجا بودیم و باهم یکبار به زیارت امام رضا رفتیم و تو با بابایی کلی رفتی جلو تا نزدیک ضریح. اونجا هم خوشحال بودی و آواز می خوندی و به در و دیوار و سقف که همش آینه کاری بود نگاه می کردی تو هم که عشق لوستر..............

. وقتی با تو برای اولین بار وارد حرم شدیم،یه جعبه شیرینی بردیم  که پخش کنیم دو سوته تموم شدیاد این مدت یه ذره بد غذا می خوردی و منم خیلی اذیتت نکردم که به زور بخوری واسه همین ١٠٠ گرم کم کدردی...

تو عروسی هم پسر خوبی بودی اصلا مامانو اذیت نکردی

موقع برگشت به خونه تا هواپیما حرکت کنه همش گریه کردیniniweblog.com

 نمیدونم چراقهر

 

همه داشتن مارو نگا می کردن ولی خداروشکر وقتی هواپیما حرکت کرد کل مسیرو خوابیدی

دوست دارم عشق کوچولوی مامانی.

 

اینم یه سری عکس ازمسافرت مشهد

اینجا داشتیم از خونه راه می افتادیم اینقده شنگول بودی انگار می فهمیدی داری میری مسافرت

 

اینجا وقتی که تازه رسیده بودیمو منتظر چمدونامون بودیم

اینجا حاضر شده بودیم برای اولین بار ببریمت حرم

من نمی دونم شما پدروپسر چرا لب و دهناتونو اینجوری کج و کوله کردین

اینم عکس شما وقتی اولین بار وارد حرم شدی

اینم عکس شب عروسی

niniweblog.com

 

اینم موقع شام عروسی

niniweblog.com

 

اینم عکست با باباجون و مامان جون

امیر ارسلانو مامانی طیبه

اینجا حیاط پدر جان ایناست منتظر بودیم بیان بعبعی رو بکشن

niniweblog.com

 

 

عکست با عمو جونو زن عمو جون اون بعبعی رو عطیه جون برات سوغاتی گرفته بود

زرافه کوچولو این لباسرو مامان جون برات خریده بود

امیر ارسلان و بابا مهدی در حیاط پدر جان

niniweblog.com

اینجا مهمون یاسرجان و خانومش رفته بودیم پیتزا بخریم تو هم تخت خوابیده بودی ولی تا بوی غذا بهت خورد چشاتو باز کردی

niniweblog.com

شکموی من هر چیزی که خوبت نیستو خیلی دوست داری

 

 اینجا هم فرود گاه تهرانه وقتی که منتظر ساکامون بودیم تو هم با اسباب بازی که تو هواپیما بهت دادن مشغولی...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)