سفر به مشهد
این هفته امیر ارسلان اولین سفرش به مشهد خونه مادرجان اینارو داشت و ما برای رفتن به عروسی یاسرجان اینا راهی مشهد شدیم...
رفتنی من نگرانت بودم که خسته نشی واذیت نشی چون اولین بارت بود سوار هواپیما می شدی من همیشه دیده بودم بچه ها تو هواپیما همش گریه میکنن ولی خدارو شکر تو اصلا اذیت نکردی تازه کلی هم شارژ بودی همه ی مهماندارا عاشقت شده بودنو باهات حرف می زدنو تو همش براشون می خندی . وقتی رسیدیم عمه ذری اینا زنعمو ناهیدینا کلی زحمت کشیده بودن منتظر ما بودن.
کلا تو این مسافرت اینقده شیطون شده بودی توی خوابالو تا ساعت ٢ شب با ما بیدار میموندی
قربونت برم که عاشق این هستی که دور و برت شلوغ باشه و باهات بازی بشه.
٦روز اونجا بودیم و باهم یکبار به زیارت امام رضا رفتیم و تو با بابایی کلی رفتی جلو تا نزدیک ضریح. اونجا هم خوشحال بودی و آواز می خوندی و به در و دیوار و سقف که همش آینه کاری بود نگاه می کردی تو هم که عشق لوستر..............
. وقتی با تو برای اولین بار وارد حرم شدیم،یه جعبه شیرینی بردیم که پخش کنیم دو سوته تموم شدیاد این مدت یه ذره بد غذا می خوردی و منم خیلی اذیتت نکردم که به زور بخوری واسه همین ١٠٠ گرم کم کدردی...
تو عروسی هم پسر خوبی بودی اصلا مامانو اذیت نکردی
موقع برگشت به خونه تا هواپیما حرکت کنه همش گریه کردی
نمیدونم چرا
همه داشتن مارو نگا می کردن ولی خداروشکر وقتی هواپیما حرکت کرد کل مسیرو خوابیدی
دوست دارم عشق کوچولوی مامانی.
اینم یه سری عکس ازمسافرت مشهد
اینجا داشتیم از خونه راه می افتادیم اینقده شنگول بودی انگار می فهمیدی داری میری مسافرت
اینجا وقتی که تازه رسیده بودیمو منتظر چمدونامون بودیم
اینجا حاضر شده بودیم برای اولین بار ببریمت حرم
من نمی دونم شما پدروپسر چرا لب و دهناتونو اینجوری کج و کوله کردین
اینم عکس شما وقتی اولین بار وارد حرم شدی
اینم عکس شب عروسی
اینم موقع شام عروسی
اینم عکست با باباجون و مامان جون
امیر ارسلانو مامانی طیبه
اینجا حیاط پدر جان ایناست منتظر بودیم بیان بعبعی رو بکشن
عکست با عمو جونو زن عمو جون اون بعبعی رو عطیه جون برات سوغاتی گرفته بود
زرافه کوچولو این لباسرو مامان جون برات خریده بود
امیر ارسلان و بابا مهدی در حیاط پدر جان
اینجا مهمون یاسرجان و خانومش رفته بودیم پیتزا بخریم تو هم تخت خوابیده بودی ولی تا بوی غذا بهت خورد چشاتو باز کردی
شکموی من هر چیزی که خوبت نیستو خیلی دوست داری
اینجا هم فرود گاه تهرانه وقتی که منتظر ساکامون بودیم تو هم با اسباب بازی که تو هواپیما بهت دادن مشغولی...